این روزها و شبها چقدر بهتون نزدیک شدم ...تا چند قدمی خیمه هاتون می آم اما .... چقدر دیدن گریه های جوونها سخته ..اصلا حسودی چیز بدیه آقا ...اونی که می آن و صورتش رو می بوسن و هی می گن ...التماس دعا ....منم ...اما نمی دونم اونی که دوسش داری کیه ؟؟؟ اونی که وقتی همه می رن یه یازهرا می گه و پا میشه با جارو سراغ گرد و خاکهای هیئتهات ..اونی که کفش سینه زنها و گریه کنات رو جفت می کنه ...اونی که تا ساعت ها می مونه و کار می کنه و گرد و خاک می خوره ..اونی که برا نوکرات چای می ریزه ...با تمام کلاسی که داره جلو نوکرات خم می شه و چای و خرما می گیره ...اونی که بخاطر تو و کار عزاخونه هات خوابشو می زنه ...خمیازه هاشون هم حسودی داره ...راستی این پیرن سیاه ها چقدر به رفیقات می آد ...انگار وقتی این پیرنهای عزای تو رو بتن می کنن عوض می شن ...هی آقا ....من که این روزها و شبها حسابی حسود شدم.... چقدر دوست دارن آقا ...من هی مراعات نکردم و نکردم و هر جا که تونستم برات خوندم و غربت شما رو گریه کردیم ...صدام حسابی گرفته ...خب روزی 8 تا مجلس سنگین ...اما بازم می گم قربون تو ارباب که تا دو سه روز دیگه صدای تمام بچه هات می گیره .....فدای صدای گرفته بچه هات .... کاش آب مهریه مادرت نبود ...